به درک ...

صدای نفس هامو میشنون که دارن خلوتمو میشکنن
چند روزه تو ذهنم هیچی نیست غرق تو این آرامش هیستریک
چند روزه تنهام تو خونمون با دیواراش یه سقفه رویه اون
ولی هر چی زدن با قلم به سرم میرسیدم به فکرام به درک مثلا به درک مثلا
به درک که درک نمیشه حرفام اصلا با این که خیلی ساده گفتم از قبلو
به درک که مشکلاتم حل نمیشن
نه به سلامت اگر که نمونده پیشم
به درک همه ی دنیا مال تو
اصلا نوش جونت هر چی خوردی ماله مفت
من درس گرفتم از هر چی که اومد به سرم دیگه وانمیسم بهم ضربه بزنن
اگه اومدم واسه شکایت پیشت با این که بهترین کارا حمایت نمیشه
آخه نور چشی نبودیم که شاخشیم بی خودی
تو هم واسه ی ما کاری نمیتونی کنی
به درک که هنر دست کاسبایه بی هنره
اگر گرگ نباشی میکشنو میخورنت
توی بازار با مافیای پر رنگ
همونا که میخواستن ما نباشیم عمرا
به درک که واسه ی ما وقتش نرسید
به درک که رویایی به حقش نرسید
به درک که سالها با عشق خوندم واستو
از اون همه عشق هیچی نمونده واسم
اصلا مهم نیست که منو پشت سر میذاری
حتی مهم نیست که دیگه دوسم نداری
حالا کار به این جا رسیده دیگه مهم نی حرفامو باور نداری
هی نگو حرص چیرو میخوری
این عمره منه که داره میره بی خودی
ما همه ی داستانو سابیدیم به الکو
حالا که واسه ما راهی نی به درک
به درک که اخمام از هم باز نمیشن
به درک که پولام پس انداز نمیشن
به درک که فردا ماله ما نمیشه
به درک که درایه بسته وا نمیشه
من هیشکی رو ندارم من هیشکی هم نمیخوام
من هیچی نداشتمو دیگه هیچی هم نمیخوام
نه دیگه از کسی انتظاری دارم
نه دیگه میخوام باشه همصدایی با من
نه دیگه مونده واسم به آینده میلی
نه دیگه فک میکنم به آرزوهام خیلین
من همونیم که از مجنون توبه کردم
حالا آژاده که واسه خودش صفا کنه لیلی
خیلی از حرفایی که تا امروز زدم فقط حرف دل خودم نبوده
بعضی هایشون اصلا چیزایی بوده که شما دوس داشتین گفته بشه